سخنوران ایرانی
سخنوران ایرانی
ابوعبدالله زنجانی
فرزند نصر الله عبدالرحیمبنمولاعلیابنملامحمدحسین 1360-1309 ﻫـ.ق .
عالمی فاضل و مؤلفی و ادیب گرانقدر و تاریخ نگاری حکیم بوده است. مقدمات را در شهر خود به پایان رساند و به همراه برادر خویش شیخ فضل الله به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آنجا در نزد سید محمد کاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی به تحصیل پرداخت و پس از هشت سال به شهر خود بازگشت و بعد از آن به حجاز و شام و قاهره و فلسطین سفر کرد و با ادیبان و علمای آنها دیدار کرد و سپس به ایران بازگشت و به عنوان استاد تفسیر و فلسفه در دانشگاه تهران مشغول به کار شد و سرانجام در سال 1360 هـ.ق درگذشت.
نگاشتههای وی:
ـ اصول القران الاجتماعیه
ـ الافکار
ـ تاریخ القران
ـ دین الفطره
ـ زندگانی محمد (ص)
ـ سر انتشار الاسلام
ـ شرح رساله ی بقاء النفس بعد فناء الجسد
ـ طهاره اهل الکتاب
ـ عظمت حسین بن علی
ـ فیلسوف فارسی صدر الدین شیرازی
فضل الله زنجانی
(شیخ الاسلام) فرزند میرزا نصر الله بن عبد ارحیم 1374-1302 هـ.ق.عالم فاضل و مؤلف گرانقدر و یکی از استادان فقه و اصول و حکمت بود.
عالم فاضل و مؤلف گرانقدر و یکی از استادان فقه و اصول و حکمت بود. وی پس از آنکه مقدمات را در شهر خود به پایان رساند، به همراه برادر خویش ابوعبدالله به نجف اشرف مهاجرت کرد و در نزد سید محمد یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی به شاگردی پرداخت و در سال 1339 ﻫ ـ.ق به شهر خود باز گشت و در آنجا به تدریس و تألیف و ارشاد ادامه داد و سرانجام در 1374 جان به جان آفرین تسلیم کرد.
نگاشته های وی:
• گوشه نگاری بر منظومه ی سبزواری
• گوشه نگاری بر الشوارق
• گوشه نگاری بر رساله حدوث العالم
• رساله فی الاصاله الماهیه
• تاریخ علم الکلام فی الاسلام
• تاریخ مذهب الشیعه
• تراجم رواه و رجال مشهور زنجان
• تعلیقات بر کتاب اوائل المقالات
صدر الدین معروف به صدرا ابن المولی میرزا آقا بادکوبی(1316-1392 ﻫ ـ.ق)
عالم فاضل و مجتهد گرانقدر و نیکو سرشت.پس از مدتی به نجف اشرف منتقل شد و در آنجا به تحصیل مشغول شد و یکی از استادان فقه و اصول و اخلاق و تهذیب و حکمت الهی و فلسفه گشت. در نجف باقی ماند تا اینکه در سال 1392 هـ.ق درگذشت. شیخ محمد هادی بادکوبی فرزند او می باشد.
نگاشته های وی:
·حاشیهنگاریهایی بر برخی از کتابهای فلسفی
·همچنان به صورت دست نوشته در نزد داماد او، علامه عبد الرضا روحانی قوچانی باقی مانده است.
جلال الدین محمد شیرازی
جلالالدین محمدبناسعدبن محمدبنعبدالرحیمبنعلیدوانیصدیقی شیرازی(820-908 ﻫ ـ.ق)
فقیه دانا و سخنور منطقی و مفسر علم و دانش
در روستای دوان چشم به جهان گشود و در شیراز ساکن شد . علوم شریعت و مقدمات و بخشی از علوم عقلی را در نزد پدر خویش امام سعد ملا در مسجد مرشدی، و همچنین در نزد مظهر الدین محمد مرشدی و شیخ شهاب الدین عبد الله بن میمون کرمانی جبلی و شیخ ملا محیی الدین انصاری و همام الدین صاحب شرح «طوابع العلوم الدینیه»، فرا گرفت. پس از مدت نه چندان طولانی شهرت فضل و کمال او به سرتاسر جهان رسید و تعداد انبوهی از روشنایی علم و دانش وی بهره مند شدند و پادشاهان و سلاطین او را بسیار گرامی می داشتند و به او احترام می ورزیدند و بعد از آن به عنوان قاضی القضاﺓ در مملکت فارس منصوب شد.
بعد از مدتی به نجف اشرف مهاجرت کرد و در نزد بزرگان روزگار خود به فراگیری علم و دانش مشغول شد و در طی اقامت خویش رسالهای را با عنوان «الزوراء» را به رشته تحریر درآورد و بعد از آنکه امیر المؤمنین را در خواب دید، بر آن گوشه نگاری نمود.
او در سال 903 ﻫ ـ.ق در روستای دوان چشم از جهان فرو بست و پیکرش در همان جا به خاک سپرده شد و بر آرامگاه او گنبدی با مناره ساخته شد.
آثار او:
• إثبات الواجب الجدید.
• إثبات الواجب القدیم.
• استکاکات الحروف.
• أفعال العباد.
• انموذج العلوم.
• تحفه روحانی.
• التوحید.
• التصوف والعرفان.
• تعویذ المطالع.
• تفسیر آیة کلوا واشربوا ولا تسرفوا.
• تفسیر سورة الاخلاص.
• تفسیر سورة الجحد.
• تنویر المطالع.
• الجبر والاختیار
• حاشیهنگاری بر شرح مختصر ابن الحاج.
• حاشیهنگاریبر شرح المطالع.
• حاشیهنگاریبر شرح آداب المناظرة والبحث
• حاشیهنگاریبر الشرح القدیم للتجرید.
• حاشیة على المحاکمات بین شرحی الاشارات.
• الحاشیة على الحاشیة الشریفیة.
• حاشیهنگاریبر تهذیب المنطق والکلام.
• حل مغالطة ابن کمونة.
• حنین الحزین.
• رسالة فی امتناع الحکم على المعنى الحرفی.
• شرح اثبات الجوهر المفارق.
• شرح تهذیب المنطق.
• شرح الرباعیات الفارسیة فی الحکمة.
• شواکل الحور.
• لوامع الاشراف فی مکارم الأخلاق.
• نور الهدایه.
وبسیاری دیگر از نگاشته ها.
امیر فضل الله استرآبادی نجفی
فقیه سخنور و یکی از شاگردان اردبیلی میباشد. و هنگامیکه میرزا محمد استر آبادی از مولا احمد اردبیلی در بستر مرگ پرسید: از چه کسی مسائل و احکام را بیاموزم؟ گفت: عقلیات را از امیر فضل الله و شرعیات را در نزد امیر علام فرا گیر.
وی حاشیهنگاریهایی بر «الهیات شرح التجرید» و «آیات الاحکام اردبیلی»را نیز دارد و علاوه بر آن رسالهای که در آن به جواب غلط پنداریها و پاسخگویی در مقابل شبهههای توحید پرداخته را به رشته تحریر درآورد و همچنین رسالهای با عنوان «الهلیلیة فی حکمة الضوء» را نگاشت.
حجت الاسلام حسینعلی راشد فرزند عالم بزرگوار ملاعباس تربتی در سال 1284 ش در تربت حیدریه در استان خراسان به دنیا آمد. در شانزده سالگی برای فراگیری علوم اسلامی راهی مشهد شد و طی ده سال از محضر ادیب نیشابوری بهره برد.
او همچنین از علمای نجف، اصفهان و تهران نیز استفاده فراوان برد و سپس به وعظ و ارشاد پرداخت.
راشد مدتی در اصفهان منبر رفت ولی توسط رژیم شاهنشاهی به زندان افتاد.
وی از سال 1320 ش در رادیو ایران به ایراد سخنرانیهای اخلاقی و مذهبی پرداخت و در مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری) و دانشگاه فضیلتهای راشد، دو فیلسوف شرق و غرب و مجموعه سخنرانی های راشد از جمله آثار اوست.
محمّدعلی فروغی
(۱۳۲۱-۱۲۵۴)معروف به ذکاءالملک، روشنفکر، مترجم، ادیبو سخنشناس، روزنامهنگار، سیاستمدار، دیپلمات، نماینده مجلس، وزیرو نخستوزیرایرانی.
محمّدعلی فروغی دردشتی که پس از مرگ پدرش محمدحسین فروغی(ذکاءالملک) از ادیبان و مترجمان دورهی قاجار، لقب ذکاءالملک را دریافت کرد، تحصیلات خود را در رشته پزشکی در دارالفنونآغاز کرد ولی بعد به ادبیّات رو آورد و فرهنگستان ایرانرا تأسیس کرد. چند بار وزیر و یک بار رئیس دیوان عالی تمیز(دیوان کشور) شد. در ۱۳۰۴ پس از تصویب انقراض دودمان قاجار کفیل نخستوزیری شد. در انقراض سلسله قاجارنقش داشت و اوّلین و آخرین نخستوزیر رضاشاهبود. در سال ۱۹۱۹ میلادی عضو و رئیس هیئت اعزامی ایران به کنفرانس صلح پاریسبود؛ او همچنین ریاست جامعه مللرا برعهده داشته است.
محمد علی فروغی معروف به «ذکاء الملک دوم» از رجال و سیاستمداران و ادبا و دانشمندان ایران در سال 1294 ﻫ ـ.ق = 1254 ﻫ ـ.ش ، در تهران متولد شد. پدرش محمد حسن که معروف به «ذکاء الملک اول» از ادبا و شعرای زمان ناصرالدین شاه قاجار است. جد اعلای این خانواده، از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمد و در اصفهان ساکن و مسلمان شد. به همین علت فروغی ها به یهودیالاصل بودن، مشهور بودند. محمد علی در مدرسه دارالفنون به تحصیل علم پرداخت ولی قبل از تمام شدن این رشته، به ادبیات و فلسفه رو آورد و کم کم وارد خدمت دولتی شد که سال 1274 شمسی، علاوه بر تدریس در مدرسه علمیه و سیاسی، مترجم زبانهای فرانسه و انگلیسی در مراکز دولتی بود.
سال 1286 شمسی، در سن 32 سالگی از بنیانگذران لژ (بیداری ایران) شد. در این لژ، به مقام استاد اعظم با عنوان خاص (چراغدار) نائل گشت. او با درگذشت پدرش، رئیس مدرسه سیاسی شد و در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی، نماینده تهران شد و به مجلس رفت و چندی هم به ریاست مجلس، انتخاب شد. در سال 1290 شمسی برای اولین بار، وزیر مالیه شد و بعد از آن تا قبل از سلطنت پهلوی، چندبار، وزیر دارائی، وزیر امور خارجه، وزیر جنگ، و رئیس دیوانعالی کشور شد. در 9 آبان 1304 ش، انقراض سلطنت قاچار، تصویب شد و حکومت موقت که به سردار سپه (رضا شاه) سپرده شد، فروغی کفیل نخست وزیری شد و موقع تاجگذاری رضا شاه، او نخست وزیر بود و شنل آبی را بر دوش رضا شاه، انداخت و نطق تملق آمیزی کرد و بعد اولین دولت زمان رضا شاه را او تشکیل داد که تا یکسال ادامه داشت.
سال 1305، دولت مستوفی الممالک بود، ولی مجددا در سال 1312 و 1314 شمسی، او نخست وزیر بود تا پایان زمان او سه مرتبه نخست وزیر شده بود. بعدا مغضوب رضا شاه و مستعفی شد. او دوباره کار فرهنگی خود را شروع کرد و چون عضو فرهنگستان ایران بود، سال 1316 ش، رساله «پیام به فرهنگستان» را منتشر نمود. سال 1320 ش، بعد از حمله متفقین به ایران، برای چهارمین مرتبه نخست وزیر شد و در این زمان دولت او، رضا شاه از سلطنت استعفا کرد و پسرش به سلطنت رسید.
در کارنامه محمد علی فروغی، به سلطنت رساندن رضا شاه و پسرش محمدرضا، شاخص است. زیرا و در همین سال 1320 ش، که ایران صحنه جنگ شد و انگلستان و شوروی اصرار بر عزل رضا شاه و تغییر رژ یم سلطنت ایران شدند، فروغی از طرف رضا خان، پا به میدان گذاشت و با روابط نزدیکی که با انگلستان برقرار کرد، توانست سلطنت (محمد رضا) را جاگیر و پاگیر کند و از همین راه، رژیم وابسته و دیکتاتوری پهلوی را تداوم بخشد و خودش بعد از آن، وزیر دربار پهلوی شد. فروغی با عضویت در هیئت اعزامی به اروپا، ماموریت هایش از سال 1297 ش، شروع شده بود. یکبار از طرف وزارت دادگستری، عضو کمیسیون مطالعات در اروپا شد و چند سال هم، نماینده ایران در مجمع عمومی جامعه ملل بود و ریاست 56 مین و 57 مین شورای جامعه را به عهده داشت. او به خاطر فضل و حسن تدبیرش، نزد خارجیان معتبر بود. محمد علی فروغی در آذر ماه 1321 در سن 67 سالگی در گذشت.
محمد علی فروغی در آذر ماه 1321 در سن 67 سالگی در گذشت. او به ادبیات فارسی و زبان فارسی، بسیار علاقمند بود و مخصوصا برای شعر، مقامی والا قائل بود. با وجود تمام کارهای رسمی و دولتی، مطالعه و تحقیق داشت و مخصوصا در زمان های کناره گیری از کارهای سیاسی و دولتی تمام اوقات خود را صرف کارهای ادبی و فلسفی کرد و در همین زمینه ها آثاری از اوست. از آن جمله بعضی کتب درسی، حقوق اساسی یا آداب مشروطیت، اندیشه های دور و دراز، پیام به فرهنگستان حکمت سقراط، آیین سخنوری، فن سماع طبیعی و.... چند متن فارسی به اهتمام او تصحیح و طبع شده از جمله، رباعیات خیام، گلستان سعدی، زبده دیوان حافظ و ....
محمدعلی فروغی با نوشتن کتاب آیین سخنوری (فن خطابه) در ۱۳۱۶ می گوید که سخنوری یاخطابه فنی است که به وسیله آن گوینده، شنونده را در سخن خود اقناع و بر منظور خویشترغیب می کند. او در کتاب خود یکی از اختصاصات ذاتی هر سیاستمداری را مسلط بودن برفن خطابه می داند. او عقیده دارد که در بحث های دونفره یا دسته جمعی باید از روشسقراطی استفاده کرد تا طرف مقابل خودش بر اشتباه خویش آگاه شود. او در ابتدای کتابآیین سخنوری خویش می گوید: سخنوران و اهل سیاست به قول فردوسی سخنانشان باید معقولباشد تا ملت را گمراه نکند و دولت سر و سامان بیابد.
فردوسی طوسی در این بابگوید:
سخن چون برابر شود با خرد روان سراینده رامش برد
آیین سُخَنْوَری، کتابى دربارة سخنوری و فن خطابه و شیوههای آن، همراه با گزیدهای از خطابههای سخنوران مشهور جهان به زبان پارسى، نوشتة سیاستمدار و دانشمند معاصر ایران محمدعلى فروغى (1256-1321ش). این کتاب در 2 جلد است: جلد نخستین در 4 مقاله است و مؤلف آن به بیان کلیاتى دربارة فن خطابه و مراحل و اقسام و شرایط آنپرداخته است. نویسنده در اینجلد، سخنوریرا بهمشاورهای یا سیاسى، مشاجرهای یا قضایى، نمایشى یا تشریفاتى، علمى و منبری تقسیم کرده و دربارة هر یک از این اقسام و چگونگى آن به تفصیل سخن گفته است. 3 قسم اول اقسامى است که در کتاب خطابة ارسطو و آثار پیروان او دربارة آنها بحث شده و قسم چهارم (علمى) و پنجم (منبری) را او خود بر این اقسام افزوده است. وی با احاطهای که بر آثار ادبى و فلسفى اروپایى، اسلامى و ایرانى داشته، به خوبى از عهدة تبیین نظریات خود بر آمده و در مواردی نیز برای توضیح مقاصد خود از اشعار سرایندگان پارسى زبان دلیل و شاهد آورده است.
موضوع جلد دوم تاریخ سخنوری در اروپاست. نویسنده بحث خود را از بررسى سخنوری در یونان قدیم آغاز کرده و پس از شرحى دربارة سخنوری در روم قدیم و در میان آبای مسیحى، رشتة بحث را به اروپای قرون وسطى و جدید کشانده است و در ذیل هر فصل نمونههایى از خطابههای سخنوران مشهور تاریخ اروپا، همچون دموستنس1، سیسرون2، بوسوئه3، فنلون4 و چند تن دیگر از خطیبان مغرب زمین افزوده است. آیین سخنوری در موضوع خود یکى از کتابهای سودمند زبان پارسى است و خواننده را با سیر و تحول این فن در اروپا آشنا مىکند، ولى در فصول مربوط به فن سخنوری در اروپای جدید تقریباً تنها از سخنوران فرانسه گفت و گو کرده و از کشورهای دیگر مغرب زمین ذکری به میان نیاورده است. دربارة سخنوران ملتهای شرقى و اسلامى نیز جز اشاراتى کوتاه چیزی در این کتاب دیده نمىشود و نویسنده خود بدین کمبود معترف است. نثر کتاب همانند سایر آثار محمدعلى فروغى، فصیح و روشن و از نمونههای خوب فارسى نویسى جدید و معاصر به شمار مىرود.
جلد اول این کتاب در 1316ش به سرمایة وزارت معارف وقت و جلد دوم در 1318 ش در تهران به چاپ رسیده و پس از آن نیز چند بار دیگر در تهران تجدید چاپ شده است.
زنان سخنور
حضرت معصومه(ع)– 201 ﻫ ـ.ق
فاطمه، دختر امام موسی کاظم (ع) و خواهر امام رضا (ع) از پرهیزگارترین زنان شیعه است . درباره علت و تاریخ شهرت این بانو به «معصومه» اظهار نظر قطعی دشوار است، فقط می توان حدس زد که در آن زمان به این نام مشهور بوده است. ایشان درسال 201 ﻫ ـ.ق ، یک سال پس از ورود امام رضا (ع) به مرو، برای دیدن برادرشان از مدینه به قصد مرو بیرون آمدند اما در بین راه و در شهر ساوه بیمار شدند؛ پرسیدند که بین ساوه و قم چقدر مسافت است و چون به ایشان گفتند ده فرسخ ، خدمتکار خود را فرمود تا او را به قم آورد و در قم خانه موسی بن خزرج بن سعد اشعری اقامت نمودند ، به روایت دیگر- و به نوشته حسن بن محمد بن حسن قمی در «تاریخ قم»، به روایات صحیح- چون شبانگاه خبر به آلسعد رسید، موسی خزرج در همان شب از قم به قصد ساوه بیرون آمد تا ایشان را به قم دعوت کند او پس از دیدار حضرت و پذیرفتن دعوت وی، خود افسار شتر ایشان را گرفت و به منزل خویش در قم آورد ، حضرت پس از هفده روز اقامت در خانه موسی بن خزرج و در حالیکه بیمار بودند درگذشتند.
پیکرشان را غسل داده و کفن کردند، موسی بن خزرج بر ایشان نماز خواند و در محلی که به نام «بابلان» موسوم بود دفن کردند. پس از دفن ، بر سر خاک این بانو سایبانی از حصیر برافراشتند تا آنکه زینب ـ که به نوشته تاریخ قم، دختر امام محمد تقی (ع) بود و پس از سال 256 هـ.قبهقم آمد ـ به جای آن قبهای بنا نهاد. از آن پس بسیاری از زنان و مردان علوی در اطراف مرقد ایشان دفن شدند. از همان روز نخست، آن مرقد زیارتگاه پیروان و دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود و حتی در قرن سوم و چهارم نیز از شهرهای دیگر مانند ری برای زیارت بدانجا میرفتهاند.
بنای مرقد از 350 ﻫ ـ.ق به بعد تغییر تحولات فراوانی یافت. بسیاری از پادشاهان، امرا و بزرگان به گسترش مرقد و تجدید بنای آن همت گماشتند. در دوره صفویه و قاجاریه توجه فراوانی به بازسازی و گسترش فضای صحن ، حرم و تزیینات آن شد تا اینکه به صورت فعلی درآمد.
امروزه آستانه حضرت معصومه (ع) پس از آستانه حضرت رضا (ع) معروفترین و بزرگترین زیارتگاه ایران است. روایت شده است که حضرت صادق (ع) به گروهی از مردم ری که به دیدنشان رفته بودند بشارت دفن یکی از نوادگانشان را به نام فاطمه در قم داد و در فضیلت زیارت مرقد آن بانو تأکید نمود. درباره عمر حضرت معصومه (ع) نیز روایات متفاوت است؛ سن ایشان را هجده و بیشتر نیز نوشته اند.
نظر به اینکه پدرشان،امام موسی کاظم (ع) در سال 179 ﻫ ـ.ق به دستور هارونالرشید دستگیر و زندانی شدند و چهار سال در زندان ماندندو همانجا به شهادت رسیدند و حضرت معصومه (ع) در سال 201 ﻫ ـ.ق از دنیا رفتند، سن ایشان حداقل بیست دو سال بوده است.
آن حضرت از زنان عالم و محدث بود و روایات متعددی از طریق ایشان در کتب حدیث شیعه و اهل سنت آمده است.
شاه بیگم
شاه بیگم ملقب به ضیاء السطنه، دختر فتحعلیشاه که زنی سخنور فرماننویس و خزانهدار و خطاط کتاب بود و زیارت نامههای متعدد دارد.
معروفترین دختر فتحعلی شاه، که چه در زمان سلطنت پدر و چه بعد از آن نقشی در وقایع این دوران ایفا کرده، «شاه بیگم خانم» ملقبه به «ضیاءالسلطنه» دختر مریم خانم یهودیالاصل است. ضیاءالسلطنه به طوری که در منابع مختلف قاجاریه آمده دختری بسیار زیبا و باهوش و نازپرورده فتحعلی شاه و مادرش مهدعلیای اول بوده است.
مهدعلیا مادر فتحعلی شاه به قدری این دختر را دوست داشت که او را نزد خود نگاه داشته و تعلیم و تربیتش را به عهده گرفته بود. بعد از فوت مهدعلیا، بنا بر وصیت او تمام جواهرات و اسباب تجمل او به ضیاءالسطنه داده شد و عمارت مفصلی هم برای او خارج از حرمخانه ساختند.
شاهزاده عضدالدوله در خاطرات خود از روزگار فتحعلی شاه، مکرر به ضیاءالسلطنه و نفوذ و اعتبار او در زمان سلطنت پدرش اشاره کرده و در بخشی که به شرح حال او اختصاص داده است مینویسد: «خاقان مغفور منتهای محبت را به ضیاءالسلطنه داشت. این دختر در تحریر و تقریر یگانه بود. به مقتضای الاسماء تنزل من السماء لقبش نمونهای از حسن منظر و جمال او بود. دستخطهای مرحوم خاقان را او مینوشت، بخصوص نوشتجات محرمانه به هر کس مرقوم میشد به خط ضیاءالسلطنه بود. نسخ را خودش مینوشت. مصاحف و کتب ادعیه و زیارات متعدد نوشته است…
در جشن میلاد خاقان، همه ساله حضرت سلطنت و حرمخانه و تمام شاهزادگان ذکوراً و اناثاً مهمان ضیاءالسلطنه بودند. یک پارچه جواهر ممتاز هم در این روز به ضیاءالسلطنه مرحمت میشد. سفراً و حضراً همیشه ملتزم حضرت سلطان بود. قصاید و اشعاری که گفته میشد در خدمت خاقان مرحوم قرائت میکرد. اگر توسط و شفاعتی میکرد بیشبهه قبول درگاه میشد. در عهد سلطنت خاقانی هر کس به خواستگاری آمد تمکین ننمود. تا بعد از رحلت خاقان در سن سی و هفت سالگی ضجیعه حاجی میرزا مسعود وزیر امور خارجه شد. مرحوم شاهنشاه خلد جایگاه محمدشاه به دیدن ضیاءالسلطنه تشریففرما شدند.
تمام شاهزادگان تا خانه وزیر امور خارجه به اتفاق و احترام ایشان رفتند. وقتی که مرحومان حاجی میرزا آقاسی و میرمهدی امام جمعه اعلیالله مقامه برای اجرای عقد آمدند، خود ضیاءالسلطنه از عقب پرده صحبت و احوالپرسی از آنها مینمود…»
ضیاءالسلطنه بعد از فوت فتحعلی شاه و در جریان رقابت و اختلافی که بر سر جانشینی او در گرفت نقش مهمی ایفا کرد و علیشاه ظلالسلطان برادر تنی عباس میرزا که علیه محمدشاه قیام کرده و در تهارن به تخت نشسته بود، به شفاعت او از مرگ نجات یافت. در اسناد وزارت امور خارجه نامهای به خط ضیاءالسلطه خطاب به میرزا ابوالقاسم قائممقام اولین صدراعظم محمدشاه موجود است که نقش ضیاءالسلطنه را در این میان نمایان میسازد. ضیاءالسلطنه در این نامه چنین مینویسد:
«جناب بااحتشام قائم مقام. حسبالحکم اعلیحضرت شاهنشاه [محمدشاه] صاحبقران میرزا از پسران فتحعلیشاه ما را به دیدن فخرالدوله دختر فتحعلی شاه و خواهر تنی علیشاه ظلالسلطان برد. نواب ظل السلطان هم در آنجا تشریف داشتند. بعد از تعارفات رسمی ظلالسلطان فرمودند که پارهای اشخاص مرا به این راه واداشتند، توقع من از تو این است که به خدمت قبله عالم عرض کرده و به جناب اتابک اعظم میرزا ابوالقاسم قائممقام حالی نمائید که دیگر کسی متعرض کسان ما نشود. آنچه خرج کردهایم همه را موافق سیاهه پس میدهیم که دیناری تلف نشود»
ضیاءالسلطنه در ادامه این نامه داوطلب نظارت بر کار نقل و انتقال اموال سلطنتی شده و مینویسد: «از قراری که میشنوم این روزها در میانه اسباب شاهی و سایر مردم خیلی تلف و حیف و میل میشود. اگر صلاح بدانید، این خدمت را سرکار اقدس به بنده پایمال نشود. هر طور که آن جناب صلاح دانند بهتر است»
علیشاه ظلالسلطان با وساطت و شفاعت ضیاءالسلطنه مورد عفو واقع میشود و در مراسم تاجگذاری محمدشاه نیز حاضر شده و شخصاً تاج را بر سرمحمدشاه میگذارد، تا هر گونه شک و شبههای درباره دعوی سلطنت از طرف وی برطرف شود.
ظلالسلطان بعد از مراسم تاجگذاری محمدشاه اجازه خواست تا به زیارت عتبات عالیات برود و شاه هم به او اجازه داد، ولی در بین راه به دستور قائم مقام او را دستگیر و در قلعه اردبیل زندانی کردند. این بار دخالت ضیاءالسلطنه برای آزادی ظلالسلطان مؤثر واقع نشد، ولی ظلالسلطان بعداً به اتفاق چند شاهزاده دیگر که در قلعه اردبیل زندانی بودند گریخت و به روسیه و سپس خاک عثمانی رفت.
ضیاءالسلطنه تا اواسط سلطنت ناصرالدین شاه هم زنده بود و زندگی مجللی داشت، ولی از دخالت در امور خودداری مینمود. ضیاءالسلطنه در سال ۱۲۹۰ هجری قمری در سن ۷۶ سالگی درگذشت.